تو مثل کوی بنبستی، دل من!
تهیدستی، تهیدستی، دل من!
ای نفس! تو را نمازِ خجلتباریست
هر رکعت تو، منت بیمقداریست
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
ای در دلم محبت تو! هست و نیستم!
هستی تویی بدون تو من هیچ نیستم
جز ردّ قدمهای تو اینجا اثری نیست
این قلّه که جولانگه هر رهگذری نیست
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
باید به دنبال صدایی در خودم باشم
در جستجوی کربلایی در خودم باشم
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم