خوش است لالۀ آغاز سررسید شدن
شهید اول صدسالۀ جدید شدن
در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
از آغاز محرم تا به پایان صفر باران
نشسته بر نگاه اشکریز ما عزاداران
رفتند که این نام سرافراز بماند
بر مأذنهها نام علی باز بماند
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست
این قصّۀ جانگداز را پایان نیست
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخمخورده و بیسر بیاورم