آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
با دردهای تازهای سر در گریبانم
اما پر از عطر امید و بوی بارانم
بیا باران شو و جاری شو و بردار سدها را
به پیکارِ «نخواهد شد» بیاور «میشود»ها را
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم