يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس
علی آن شیر خدا، شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب
بالاتر از بالایی و بالانشینی
هر چند با ما خاکیان روی زمینی
ای آفتابی که زمین شد مدفن تو
هفت آسمان راه است تا فهمیدن تو
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته
دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار
دادهست تکیه مادر هستی به دیوار