گریه میکنم تو را، با دو چشم داغدار
گریه میکنم تو را، مثل ابرِ بیقرار
پیرمرد مهربان، مثل ابرها رها
زنده است همچنان، زنده است بین ما
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
ای آرزوی روشن دریاها
دیروز خوب، خوبیِ فرداها
بالا گرفت شعلۀ طغیان و
آتش گرفت باغچهای، باغی