بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر
اینجا نیا،دیگر نداری خانه در این شهر
بگو برای من ای شعر از زمانهٔ او
کدام بیت مرا میبرد به خانهٔ او
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت