در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
تمام عمر زیر سایۀ تاج سرت باشی
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
...و به همراه همان ابر که باران آورد
مهربانی خدا در زد و مهمان آورد
دارم دلی از شوق تو لبریز علیجان
آه ای تو بهار دل پاییز علیجان
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم
ای بر تو سلام آمده از داور هستی
بگذشته در آیین نبی از سر هستی