در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
...و به همراه همان ابر که باران آورد
مهربانی خدا در زد و مهمان آورد
دارم دلی از شوق تو لبریز علیجان
آه ای تو بهار دل پاییز علیجان
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است
ماه مولا شد حدیث طیر را با ما بخوان
در ولایش آشنا و غیر را با ما بخوان