دوباره آمده آن شب، شب جدایی او
سرم فدایی او شد، دلم هوایی او
این روزها حس میکنم حالم پریشان است
از صبح تا شب در دلم یکریز باران است
بسیار بار آب گذر کرد از سرش
شیراز ماند و چشمۀ الله اکبرش
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر
نمیدانم تو را در ابر دیدم یا كجا دیدم
به هر جایی كه رو كردم، فقط روی تو را دیدم...