دی بود و درد بود و زمستان ادامه داشت
آن سوی پنجره تب طوفان ادامه داشت
من که شور عاشقی در سینه و سر داشتم
صد هزار آیینۀ غم، در برابر داشتم
من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
کربلا گفتم، دلم لرزید، گفتم: یا حسین
اشک روی گونهام غلتید، گفتم: یا حسین
باز ما را چشمهای از اشک جاری دادهاند
روز و شب خاصیت ابر بهاری دادهاند
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
عشق بیپرواست، بسم الله الرحمن الرحیم
هرکسی با ماست، بسم الله الرحمن الرحیم
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها