خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم
تو زینت دلهایی ای اشک حماسی
از کربلا میآیی ای اشک حماسی
برخاستی تا روز، روز دیگری باشد
تقدیر فردا قصۀ زیباتری باشد
شبم در حضوری لبالب گذشت
کدامین شبم مثل آن شب گذشت
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
ننوشتید زمینها همه حاصلخیزند؟
باغهامان همه دور از نفس پاییزند
لختی بیا به سایهٔ این نخلها رباب!
سخت است بیقرار نشستن در آفتاب!
مرا مبین که چنین آب رفته لبخندم
هنوز غرقهٔ امواج سرد اروندم