حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
امروز دلتنگم، نمیدانم چرا! شاید...
این عمر با من راه میآید؟ نمیآید؟
سلام روح بلندِ گذشته از کم دنیا!
تو ای مسافر بدرود گفته با غم دنیا
شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
زخم ارثیست که در سینۀ ایرانیهاست
کشورم پر شده از داغ سلیمانیهاست
سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است
مِنّی اِلَیْکِ... نامهای از غربت ایران
در سینه دارم حرفهایی با تو خواهرجان