شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم
تو زینت دلهایی ای اشک حماسی
از کربلا میآیی ای اشک حماسی
ای به بقیع آمده! هشیار باش
خفته چرا چشم تو؟ بیدار باش
برخاستی تا روز، روز دیگری باشد
تقدیر فردا قصۀ زیباتری باشد
شبم در حضوری لبالب گذشت
کدامین شبم مثل آن شب گذشت
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
«چه کربلاست! که عالم به هوش میآید
هنوز نالهٔ زینب به گوش میآید»
مرا مبین که چنین آب رفته لبخندم
هنوز غرقهٔ امواج سرد اروندم