گنجشکان باغ را اجابت کردند
از باغ پس از خزان عیادت کردند
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
از باغ، گل و گلاب را میبردند
گلهای نخورده آب را میبردند
گفت آن که دل تیر ندارد برود
یا طاقت شمشیر ندارد برود
ما عشق تو را به سینه اندوختهایم
در آتش عشق، بال و پر سوختهایم