ماییم و شکوهِ نصر انشاءالله
قدس است و شکستِ حصر انشاءالله
وقتی که زمین هنوز از خون دریاست
در غزه، یمن، هرات... آتش برپاست
یک جلوۀ دلپذیر تکرار شدهست
لبخند مهی منیر تکرار شدهست
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حُرمَت قبلۀ نخستین گفتن
در نالۀ ما شور عراقی ماندهست
در خاطره یک باغ اقاقی ماندهست
هر چند غمی به چشم تو پنهان است
در دست تو سنگ و در دلت ایمان است
در باغ دعا اگر بهار است از اوست
هر شاخه اگر شکوفهبار است از اوست
اینان که ز عرصۀ بلا میگذرند
با زمزمۀ سرود «لا» میگذرند
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
هی چشم به فردای زمین میدوزی
افتاد سرت به پای این پیروزی
از لطف نسیم، گل شود گلگونتر
زیباتر و دلرباتر و موزونتر
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است
از مرکب سرکش، تو سواری مَطَلب
یعنی: ز هوایِ نفس، یاری مطلب
تا دل به سپاس میسپاری ای دوست
از نعمت و ناز، بهره داری ای دوست
جانا! به فروتنی، گر ایمان داری
یا میل به رفتار کریمان داری