از جاری لطف آسمانها میگفت
از رحمت بیکران دریا میگفت
آه است به روی لب عالم، آه است
هنگام وداع سخت مهر و ماه است
نوخاستهای ز نسل درد آمده است
با گرمی خون و تیغ سرد آمده است
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
در راه خدا تن به خطر باید داد
در مقدم انقلاب سر باید داد
سوز جگر از دل به زبان آمده بود
بابا سوی میدان، نگران آمده بود
برخیز و کفن بپوش سر تا پا را
تا گریه کنند آن قد و بالا را