با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
ای نابترین معانی واژۀ خوب
ای جوشش خون گرمتان شهر آشوب
گفتند: که تا صبح فقط یک راه است
با عشق فقط فاصلهها کوتاه است
خاموش ولی غرق ترنّم بودی
در خلسۀ عاشقانهات گُم بودی
ای مرهم زخم دل و غمخوار پدر!
هم غمخور مادری و هم یار پدر
کی میرود آن بهار خونین از یاد
سروی که برافراشته بیرق در باد
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
گفتم که: دلت؟ گفت: لبالب ز امید
گفتم: سخنت؟ گفت: شعار توحید