همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت