کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
ای آینهدار پنج معصوم!
در بحر عفاف، دُرّ مکتوم
یکی اینسان، یکی اینگونه باید
که شام و کوفه را رسوا نماید
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم
هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
غمگین زمین، گرفته زمان، تیرهگون هواست
امروز روز گریه و امشب شب عزاست
ای مرهم زخم دل و غمخوار پدر!
هم غمخور مادری و هم یار پدر
امشب از آسمان چشمانت
دستهدسته ستاره میچینم
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
تمام همهمهها غرق در سکوت شدند
خروش گریۀ او شهر را تکان میداد
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم