هنوز داشت نفس میکشید؛ دیر نبود
مگر که جرعۀ آبی در آن کویر نبود
میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
به یاری تو به میدان کارزار نیاید
جماعتی که به رزق حلال، بار نیاید
گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
«والفجر»: سر حسین یک روز به نی...
«والعصر»: نمیرسند این قوم به ری...
هفتاد و دو آیه تابناک افتادهست
هفتاد و دو لاله سینهچاک افتادهست
دقیقههای پر از التهاب دفتر بود
و شاعری که در اندوه خود شناور بود
باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده
مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی