مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
ذكر پابوس شما از لب باران میریخت
ابر هم زير قدمهای شما جان میريخت
دل من باز گرفته به حرم میآید
درد دلهاست که از چشم ترم میآید
باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
بعدِ یک عمر که ماندیم...که عادت کردیم
از خدا آمدهام تا به خدا برگردم
پس چرا از سفر کربوبلا برگردم