گرفتارم گرفتارم اباالفضل
گره افتاده بر کارم اباالفضل
درون سینۀ من سرزمینی رو به ویرانیست
دلی دارم که «فِی قَعرِ السُّجُون» عمریست زندانیست
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
زندان تیره از نفسش روشنا شده
صد یاکریم گاه قنوتش رها شده
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری