گرفتارم گرفتارم اباالفضل
گره افتاده بر کارم اباالفضل
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
از بستر بیماری خود پا شدنی نیست
بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
شوکران درد نوشیدم، دوا آموختم
غوطه در افتادگی خوردم، شنا آموختم
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
من به پابوسی تو آمدهام
شهر گلدستههای رنگارنگ
هر قدم یک پنجره از شوق واکردی به سویم
میتوانم از همین جا عطر صحنت را ببویم
دلا بكوش كه آیینۀ خدات كنند
به خود بیایی و از دیگران جدات كنند
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام