در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود
تاریخ عاشورا به خون تحریر خواهد شد
فردا قلمها تیغۀ شمشیر خواهد شد
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
مانند گردنبند دورِ گردن دختر
مرگ اين چنين زيباست، از اين نيز زيباتر
ناگاه دیدم آن شب، در خواب کربلا را
نیهای خشکنای صحرای نینوا را
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال
به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد
که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين