شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها