تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم