دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت