سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت