مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن
شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
اَلسَّلام ای سایهات خورشید ربّ العالمین
آسمانِ عزّ و تمکین، آفتاب داد و دین
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند