آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند