فکر کردی که نمانده دل و... دلسوزی نیست؟
یا در این قوم به جز دغدغهٔ روزی نیست؟
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود