سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
صدای بال ملائک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید؟
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
جگر پر درد و دل پر خون و جان سرمست و ناپروا
شبم تاریک و مرکب لنگ و در سر، مایۀ سودا
امشب شب آدینه و فردا رمضان است
تن در ذَوبان آمد و جان در طیران است
یا مُغِیثَ الْمُذنِبین مُعْطِی السّؤال
یا انیسَ العارفین، یا ذوالجلال
ای از جمال روی تو تابنده آفتاب
وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب...
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری