امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم