الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم