شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم