مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن
شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند