از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش