تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش