چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش