همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود