شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار