از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت