ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت