از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت