به خودنماییِ برگی، مگو بهار میآید
بهار ماست سواری که از غبار میآید
از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
پس رهسپار جادۀ بیتالحرام شد
شصتوسه سال فرصت دنیا تمام شد
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازهای
رویید بر دستان ما شمشیرهای تازهای
کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند
سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند
نوحهسُرای حریم قدس تو هستی
مویهکناناند انبیا و ملائک
چه بود ذکر عارفان؟ علی علی علی علی
چه بود روشنای جان؟ علی علی علی علی
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
نشسته بر لب ساحل، شکستهزورقِ عاشق:
کهراست زهرۀ دریا؟ کجاست باد موافق؟
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت