شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را