تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری