تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری