در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
دختر خورشید و ماه، زهرۀ زهرا
آن که کرامات او گذشته ز احصا
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم