سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
دختر خورشید و ماه، زهرۀ زهرا
آن که کرامات او گذشته ز احصا
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم